سفارش تبلیغ
صبا ویژن

  دوستان گلم من تو پست قبلی گفته بودم آخرین پستمه ولی یه اتفاقی

  افتاد که گفتم بیام اینو هم بنویسم و تموم کنم.

   عشق من به سمیرا حدود یک سال یکطرفه بود یعنی اصلا خودش

   نمیدونست.ولی از عید امسال(88) من تونستم احساسمو بهش بگم

   و اونم فهمید که من بهش علاقه دارم ولی گفت من از اینجور روابط

    خوشم نمیاد و از این حرفها.

    منم تو این مدت دلخوش بودم که یه روزی بهش میرسم و واسه آینده

    خودم یه فکرهایی کرده بود.ولی دیروز بدترین خبر عمرم و شنیدم!!!

     دیروز سمیرا تو اس ام اس بهم گفت من به یه کس دیگه علاقه دارم

    و میخوام با اون ازدواج کنم!!!!!

     همه فکرهایی که واسه آینده ام کرده بودم همشون به کل تباه شدن

     و دیگه هیچ امید و برنامه ای واسه آینده ندارم و روزشماری میکنم تا

     وقت خدمتم برسه و برم سربازی...

      از دیروز از همه چی نفرت دارم حتی از خودم....

     در آخر یه شعر مینویسم که از دیروز تا حالا مرتب رو زبونمه.

      مواظب خودتون باشید

     خداحافظ واسه همیشه...

--------------------------------------------------------------------

مارو باش رو چه درختی اسممونو جا میزاریم مارو باش

قسمی جز اون دو چشم نا مسلمون که نداریم ماروباش

تشنه موندیم ولی مشت آب نا اهل و نخواستیم سر ظهر

گفتی از جنس نظر کرده ابریم و میباریم ماروباش

چشم خشکیده داره به ناودون کوچه حسادت میکنه

ما به این بغض سمج گفته بودیم ابر بهاریم مارو باش

پاکیه تو رونق یه دریا ماهی رو شکسته توی تور

دریا گفته که ما صیادیم و غافل که شکاریم مارو باش

به هوای تو چراغ حرمت رفیق و کشتیم نا رفیق

چون برای حجلمون میخواستی مهتاب و بیاری مارو باش

به هواداریه تو شیشه میخونه رو با سنگ شکستیم نارفیق

سنگ و شیشه اگه دشمن منو تو که موندگاریم ماروباش

غزل کوچه ما قلندرای پیر و عاشق که اینه

فکر تازه عاشق پیاده باش ما که سواریم مارو باش اینارو باش...

----------------------------------------------------

در وصالت چه را بیاموزم

در فراغت چه را بیاموزم

یا تو با درد من بیامیزی یا من از تو دوا بیاموزم

میگریزی ز من که نادانم یا بیامیز یا بیاموزم

چون خدا با تو است در شب و روز بعد از این از خدا بیاموزم

در وفا کس نیست تمام استاد پس وفا از وفا بیاموزم.

----------------------------------------

--------------------------------------------------

-------------------------------------

-------------------------------------

-------------------------------------

-----------------------------------------

----------------------------------

 

 


یاور همیشه مومن

   دوستانی که عشقتون یکطرفه هست حتما برید و این ترانه داریوش و

   گوش کنید.مطمئنم خوشتون میاد.من یکی از عاشقان حضرت داریوش

   هستم ولی به شما قول میدم حتی اگه داریوش و دوست نداشته باشید

   بازم این ترانه رو دوست خواهید داشت.من که هر روز چندین بار گوش 

   میکنم.

-----------------------------------------------------------------------------

ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن

ای چراغ مهربونی تو شبهای وحشت من

ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید

تو شب و از من گرفتی تو منو دادی به خورشید

اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی

برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری برای من شده عادت

ناجیه عاطفه من شعرم از تو جون گرفته

رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم

قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم

وقتی شب شب سفر بود توی کوچه های وحشت

وقتی هر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت

وقتی هر ثانیه شب طپش هراس من بود

وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود

تو با دست مهربونی به تنم مرحم کشیدی

برام از روشنی گفتی پرده شب و دریدی

ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من

به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من

مقصدت هرجا که باشه هرجای دنیا که باشی

اونور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی

خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود

تنها دست تو رفیقه دست بی ریای من بود

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت

غم من نخور که دوری برای من شده عادت

یک مطلب و هم میخواستم بگم بهتون

شرمنده که نظرات شما عزیزان رو تو وبلاگ نمیزارم

یه دلیل شخصی هست

از همتون ممنونم که لطف میکنید و نظر میدید

مرسی که همتون برام دعا کردید به عشقم برسم

ولی نرسیدم

در آخر هم بگم که آخرین پستمو روز جمعه 8 خرداد

یعنی روز تولدم مینویسم.


تو این دنیای نامرد یه دختر نابینا بود که یه دوست پسر داشت

دختره دوست پسرشو خیلی دوست داشت

بهش میگفت اگه من دوتا چشم داشتم همیشه پیشت میموندم

یه روز یه نفر پیدا شد و چشاشو داد به این دختره

دختره وقتی تونست دوست پسرشو ببینه دید که اونم نابیناست

به پسره گفت دیگه نمیخوامت از پیشم برو

پسره وقتی داشت میرفت لبخنده تلخی زد و با اشک گفت

باشه من میرم ولی

مواظب چشمای من باش...


غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد.خار خندید و

به گل گفت سلام و جوابی نشنید

خار رنجید ولی هیچ نگفت

ساعتی گذشت!!گل چه زیبا شده بود

دست بی رحمی آمد نزدیک

گل سراسیمه ز وحشت افسرد

حال آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید

صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید

آری گل صمیمانه به او گفت سلام


تولدم مبارک

سلام دوستان عزیز

    این آخرین پستم توی وبلاگ هست

   قبل از هرچیز تولدم و به خودم تبریک میگم. کسی که انتظار داشتم تولدم و

   تبریک بگه نگفت!! منم به خودم تبریک گفتم... بیخیال

   دوستان عزیزی که تا امروز بهم لطف داشتین ازتون سپاسگذاری میکنم.

    یه چیز و هم بگم که من تو تاریخ 1/8/1388 میرم خدمت سربازی.

    من هیچوقت عشقمو فراموش نمیکنم چون فردی هستم که به خودم و

     اعتقاداتم ارزش قائل هستم و معتقدم که انسان باید با یک عشق زندگی

    کنه حتی اگه اون عشق منو نخواد.

    خوب دیگه مواظب خودتون باشین.تا دیداره دوباره یا علی

   ---------------------------------------------------------------------------------------

یه مرد تنها کنار ساحله

فهمیده حالا که عشقش باطله

تو خلوت شب داره آروم میباره

ای خدا غیر از تو که یاری نداره

حتی به خوابم نمیای کاشکی بمیرم

تو نیستی و تا خود صبح ستاره چیدم

اسم تو همیشه ورد زبونمه گل ناز من

بی تو خسته و دلگیر و تنها نباشی میمیرم

ای همه رویام همه هستیم فدای چشمات

زنده کن مرا با نگاه ناز تو لبخند زیبا

زبانم را نمیفهمی نگاهم را نمیبینی

ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمیبینی

سخنها خفته در چشمم نگاهم صد زبان دارد

سیه چشمام مگر طرز نگاهم را نمیبینی؟

گناهم چیست جز عشقت روی از من چه میپوشی

مگر ای ماه چشم بی گناهم را نمیبینی

سیه مژگان من موی سپیدم را نگاهی کن

سپید اناب من روز سیاهم را نمیبینی

پریشانم دل مرگ آشیانم را نمی جویی

پشیمانم نگاه عذر خواهم را نیبینی

مرا گر مست میخواهی نگاهت را نگیر از من

که دل از ساقیه چشمان مستت جام میگیرد

شب از مهتاب سر میره تمام ماه تو آبه

شبیه عکس یک رویاست تو خوابیدی جهان خوابه

زمین دور تو میگرده زمان دست تو افتاده

تماشا کن سکوت تو عجب عمقی به شب داده

تو خواب انگار طرحی از گل و مهتاب و لبخندی

شب از جایی شروع میشه که تو چشماتو میبندی

تورا آغوش میگیرم تنم سرریز رویا  شه

جهان قد یه لالایی توی آغوش من جا شه

تورا آغوش میگیرم هوا تاریکتر میشه

خدا از دستهای تو به من نزدیکتر میشه

تمام خونه پر میشه از این تصویر رویایی

تماشا کن تماشا کن چه بیرحمانه زیبایی

ای دیر بدست آمده پس زود برفتی

آتش زدی اندر منو چون دود برفتی

چون آرزوی تنگ دلان دیر رسیدی

چون دوستیه سنگ دلان زود برفتی

زان بیش که در باغ وصال تو دل من

از داغ فراغ تو برآسود برفتی

ناگشته من از بند تو آزاد بجستی

ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی

آتش به جان من دل سوخته کردی

چون در دل من عشق بیافزود برفتی

سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه های جدایی

خداحافظ ای شعر شبهای روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه

خداحافظ ای آبیه روشن عشق

خداحافظ ای قطره شعر شقایق

خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تورا میسپارم به دلهای خسته

تورا میسپارم به میله های مهتاب

تورا میسپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تورا میسپارم به رویای فردا

به شب میسپارم تورا تا نسوزد

به دل میسپارم تورا تا نمیرد

اگر چشمه از واژه غم نخشکد

اگر روزگار این صدا را نگیرد

خداحافظ ای برغبار دل من

خداحافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خداحافظ ای نو بهار همیشه